مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 62 - رنجور شدن اوستاد به وهم

1. گشت استا سست از وهم و ز بیم

2. بر جهید و می‌کشانید او گلیم

3. خشمگین با زن که مهر اوست سست

4. من بدین حالم نپرسید و نجست

5. خود مرا آگه نکرد از رنگ من

6. قصد دارد تا رهد از ننگ من

7. او به حسن و جلوهٔ خود مست گشت

8. بی‌خبر کز بام افتادم چو طشت

9. آمد و در را بتندی وا گشاد

10. کودکان اندر پی آن اوستاد

11. گفت زن خیرست چون زود آمدی

12. که مبادا ذات نیکت را بدی

13. گفت کوری رنگ و حال من ببین

14. از غمم بیگانگان اندر حنین

15. تو درون خانه از بغض و نفاق

16. می‌نبینی حال من در احتراق

17. گفت زن ای خواجه عیبی نیستت

18. وهم و ظن لاش بی معنیستت

19. گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج

20. می‌نبینی این تغیر و ارتجاج

21. گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم

22. ما درین رنجیم و در اندوه و گرم

23. گفت ای خواجه بیارم آینه

24. تا بدانی که ندارم من گنه

25. گفت رو مه تو رهی مه آینت

26. دایما در بغض و کینی و عنت

27. جامهٔ خواب مرا زو گستران

28. تا بخسپم که سر من شد گران

29. زن توقف کرد مردش بانگ زد

30. کای عدو زوتر ترا این می‌سزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
* که اعتراض بر اسرار علم غیب کند
شعر کامل
حافظ
* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی
* نشان مردمی در مردم عالم نمی یابم
* اگر دارد وجودی مردمی، مردم گیا دارد
شعر کامل
صائب تبریزی