مولوی_مثنوی معنویدفتر سوم (فهرست)

شماره 68 - حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همه‌ای چو بی منی بی همه‌ای ور بی همه‌ای چو با منی با همه‌ای

1. بود درویشی بکهساری مقیم

2. خلوت او را بود هم خواب و ندیم

3. چون ز خالق می‌رسید او را شمول

4. بود از انفاس مرد و زن ملول

5. همچنانک سهل شد ما را حضر

6. سهل شد هم قوم دیگر را سفر

7. آنچنانک عاشقی بر سروری

8. عاشقست آن خواجه بر آهنگری

9. هر کسی را بهر کاری ساختند

10. میل آن را در دلش انداختند

11. دست و پا بی میل جنبان کی شود

12. خار وخس بی آب و بادی کی رود

13. گر ببینی میل خود سوی سما

14. پر دولت بر گشا همچون هما

15. ور ببینی میل خود سوی زمین

16. نوحه می‌کن هیچ منشین از حنین

17. عاقلان خود نوحه‌ها پیشین کنند

18. جاهلان آخر بسر بر می‌زنند

19. ز ابتدای کار آخر را ببین

20. تا نباشی تو پشیمان یوم دین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به رنگ زرد قناعت کن از ریاض جهان
* که رنگ سرخ به خون جگر شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* به امیدی که چون باد بهار از در درون آیی
* چو گل در دست خود داریم نقد زندگانی را
شعر کامل
صائب تبریزی
* علم دولت نوروز به صحرا برخاست
* زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
شعر کامل
سعدی