ملا هادی سبزواری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 116

1. ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف

2. دایم نخواهد این در جان ماند در صدف

3. طفلی است جان و مهد تن او راقرارگاه

4. چون گشت راهرو فکند مهدیک طرف

5. در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور

6. پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

7. ز آغاز کار جانب جانان همی روم

8. مرگ ار پسند نفس نه جانراست صد شعف

9. تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک

10. خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف

11. انگشت بین که جمره شد و گشت شعله ور

12. پس در صفات نور شد آن نار مکتشف

13. کرد آفتاب باده تجلی در انجمن

14. قد کان من سنائها الارواح یختطف

15. موسی جان ز جلوه شدش کوه تن خراب

16. ولی بوجهه هو ذاالشطر و انصرف

17. اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک و تن

18. ببند جمال مهر جلال شه نجف


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من
* که به شیرازه آن زلف توان بست به هم
شعر کامل
صائب تبریزی
* ناصح از بیهودگی آبروی خویش برد
* بوی خون آید ز افغان مرغ بی هنگام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* ملامت من مسکین کسی کند که نداند
* که عشق تا به چه حدست و حسن تا به چه غایت
شعر کامل
سعدی