ناصرخسرو_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 114

1. نشنوده‌ای که دید یکی زیرک

2. زردآلوی فگنده به کو اندر

3. چو یافتش مزه ترش و ناخوش

4. وان مغز تلخ باز بدو اندر

5. گفتا که «هر چه بود به دلت اندر

6. رنگت همی نمود به رو اندر»


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
* خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد
شعر کامل
پروین اعتصامی
* مردم سپند بر سر آتش نهند و تو
* آتش زدی به عالم از آن خال چون سپند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* صندل از بهر سر مردم بیدرد بود
* چوب دارست علاج سر دیوانه عشق
شعر کامل
صائب تبریزی