شمارهٔ 1008
1. مرا که دوست تو باشی نترسم از دشمن
2. اگر جهان به سرآید من و تو و تو و من
3. من و تو شرک بود آن تویی نه من غلطم
4. ز رویِ لطف بپوشی برین خطا دامن
5. بکش مرا تو بمان تا من از میان بروم
6. به خونِ من نه دیت بر تو واجب و نه ثمن
7. به منزلی که تو باشی مرا چه راهِ نزول
8. که در مقامِ ملایک نگنجد آهرمن
9. محبتّی که ز تو در درون سینۀ ماست
10. نگنجد از رهِ انصاف در زمین و زمن
11. به عهدِ حسنِ تو شد اهلِ راز را معلوم
12. که هر که جز تو پرستید لات بود و وَثَن
13. بهارِ عمر چو بگذشت و روزگارِ نشاط
14. چنان بود که به هنگامِ برگریز چمن
15. نزاریا چه کنی چاره نیست جز تسلیم
16. چو سیل بر بُنه افتاد و برق در خرمن
17. مرا برفت به غرب ز دست دامنِ دل
18. کنار ارمن و گُرجم چه گُرج و چه ارمن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده