نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1009

1. جانِ من و عقلِ من و هوشِ من

2. هر سه به یک ره شده فرتوشِ من

3. صاعقۀ عشق درآمد بسوخت

4. خوابِ من وخوردِ من و توشِ من

5. بر رهِ امید و ندای نجات

6. چند بود چشمِ من و گوشِ من

7. ساقیِ خم خانۀ وحدت کجاست

8. تا بنهد بر کفِ من نوشِ من

9. تا نکند دوست نظر ضایع است

10. سعیِ من و جهدِ من و کوشِ من

11. آه که نتوان به کسی باز گفت

12. زآن که ببرده‌است زمن هوشِ من

13. سروِ روانی که نگنجد ز قدر

14. در همه عالم نه در آغوشِ من

15. قدرِ من امروز چه دانی که قدر

16. باز ندانی ز شبِ دوشِ من

17. عیبِ نزاری چه کنی کاین عَلَم

18. عشق ز مبداء زده بر دوشِ من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می شود از سنگ طفلان چون تن مجنون کبود
* خال لیلی جامه در نیل مصیبت می زند
شعر کامل
صائب تبریزی
* مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد
* ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد
شعر کامل
جامی
* هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
* در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
شعر کامل
حافظ