نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1087

1. یاد آن وفت که جانانة ما ترسیده

2. آمدی بر سر من از همه کس دزدیده

3. در برم بودی تا وقتِ سحر هم‌خوابه

4. وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده

5. گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر

6. هم‌چو او دیده ی کس دیده نباشد دیده

7. مردم دیده ی من پیش ندیده‌ست چو او

8. باور از دیده گرت نیست بپرس از دیده

9. اضطرابی که در اعضای من از غیبت اوست

10. باز اگر در برم آید شود آرامیده

11. آن محبّت که مرا هست مبدّل نشود

12. گرچه بسیار بود دورِ زمان گردیده

13. ای بسا شب که نزاری ز شبِستانِ وصال

14. یادها کرده و تا روز به خون غلتیده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
* این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
شعر کامل
حافظ
* بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست
* شبنم به روی گل به امانت نشسته است
شعر کامل
صائب تبریزی
* می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
* برگها را می کند باد خزان از هم جدا
شعر کامل
صائب تبریزی