نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1121

1. گر نداری خبر از چشمه ی حیوان به من آی

2. تا به سرچشمه ی خضرت برم انگشت نمای

3. اگرت طاقت تشنیعِ جَهول است بیا

4. در خرابات و درِ می‌کده بر خود بگشای

5. نی غلط رفت که از خویش برون آمدن است

6. وان جهانی‌ست که آن‌جا نه جهان است و نه جای

7. وان چه جای است و مقاماتِ برانداختگان

8. که در آن‌جا نبود نه دل و دین نه سرو پای

9. ور سرِ بی سر و سامانت به برگ است و نوا

10. هرچه از خویش برون آمده باشی به من آی

11. ناشری پوش نه کم‌خا و نخ و اطلس و خز

12. نیستی کرمِ قَزین بیش به خود برمتنای

13. رفته تا سایه ی پای علم عشق خوش است

14. بیش هم پهلوی دیوارِ پی آزرده مپای

15. رای تو آفتِ دین تو و رنج دل تست

16. جنبشی کن ز خودی برشکن ای صاحب رای

17. عقل مشاطه ی رای آمد و رای احول چشم

18. چشم احول نپذیرد چو رخ خوب آرای

19. طمع خیر نزاری ببر از کون و مکان

20. چه تمتع ز جهانی که بود حادثه‌زای

21. حب ذریه ی اولادِ حبیب‌الله بس

22. هم برین باش و برین هیچ دگر برمفزای


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از سر شمشیر و از نوک قلم زاید هنر،
* ای برادر، همچو نور از نار و نار از نارون
شعر کامل
ناصرخسرو
* به پوشیدن ستر درویش کوش
* که ستر خدایت بود پرده پوش
شعر کامل
سعدی
* دوش در مجلس ما بود زروی دلبر
* طبقی پر زگل وپسته وبادام وشکر
شعر کامل
سیف فرغانی