نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1164

1. ز حد بمی بری ای دوست نا جوان مردی

2. غمِ تو چند خورم بس که خونِ من خوردی

3. اگر قیاس کنی هیچ ظالم این نکند

4. به دشمنی که تو با من به دوستی کردی

5. به چه گویمت گله ها از تو و شکایت ها

6. که بی گناه بسی خاطره بیازردی

7. خلاف عهد تو می دیدم از بدایتِ کار

8. که بهترین قدمت آن بود که برگردی

9. کجا شد آن همه دل گرمی و جگر سوزی

10. ز دوست سیر نگردد کسی بدین سردی

11. فدایِ جان تو جانم به صدقِ دل که تو خود

12. برایِ کشتنم از دیر گه بپروردی

13. تو هم چنین به علی رغم مجتمع می باش

14. چو روزگارِ نزاری به هم برآوردی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بد و نیک هر گونه باید کشید
* ز هر تلخ و شوری بباید چشید
شعر کامل
فردوسی
* دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده‌وار
* مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا
شعر کامل
سنایی
* به بیداری نمی آید زشوخی بر زمین پایش
* مگر مشاطه در خواب آن پریرورا حنا بندد
شعر کامل
صائب تبریزی