نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1163

1. نه قبول کرده بودی که ز عهد برنگردی

2. چه گناه کردم آخر که خلافِ عهد کردی

3. به کجا روم زکویت به که التجا نمایم

4. که تو حیاتِ جانی که توم دوایِ دردی

5. من و دانش و محبت تو و هرچنان که خواهی

6. چه کری کند به خونم که تو آستین نوردی

7. نتوان به حیله بردن نه محبت از دلِ من

8. نه ز زلفِ شب سیاهی نه ز رویِ روز زردی

9. نه ملامتِ احبّا نه علامت اطبّا

10. که نه آن حرارت است این که ز دل رود به سردی

11. به وفا و عهد واجب شده سعی و جهد بر من

12. مگر این قدر نتوانم که به سر برم به مردی

13. به دو چشم گفتی اول بخورم غمِ نزاری

14. چو بدان رسید یک جو غمِ کارِ ما نخوردی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مهرگان از باد بیرون آورد یاقوت را
* لعل را نوروز بر بندد به شاخ ارغوان
شعر کامل
امیر معزی
* گل سوری که عروس چمنش می‌خوانند
* گو بده باده درین حجله که سورست اینجا
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
* جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
شعر کامل
حافظ