نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1198

1. به بالینم فراز آمد میان خواب و بیداری

2. بتی ماهی نمی دانم سروشی بود پنداری

3. چو بانگ صبح بشنیدم فرشته صورتی دیدم

4. چو ماهی بر سر سروی چو شمعی در شب تاری

5. فراز طاق جفت چشم خون ریز سیه کارش

6. کشیده تا بن گوشش خطی پیوسته زنگاری

7. ز جا برجستم و بی خویشتن در پایش افتادم

8. شدم از دست و در پایش نهادم سر به صد یاری

9. سرم برداشت از خاک ره و بنواخت بسیارم

10. که ما هرگز عزیزان را نیندازیم در خواری

11. پیاپی ریخت در حلقم شرابی چند مستانه

12. کز آن داروی بیهوشی ندارم روی هشیاری

13. به شب خورشید را دیدن ز دستش باده نوشیدن

14. محال محض پنداری خیال فاسد انگاری

15. به چشم ظاهری آنگه جمال غیب کی بینی

16. توانی دید اگر خود را ز پیش خویش برداری

17. به دست آوردمش از بس که می گفتم خداوندا

18. نزاری تا به کی زارد بمگذارش بدین زاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
* جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
شعر کامل
حافظ
* آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
* برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
شعر کامل
رهی معیری
* همین بس شاهد یکرنگی معشوق با عاشق
* که بلبل عاشق است و گل گریبان پاره می سازد
شعر کامل
صائب تبریزی