نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1280

1. ای در بیابان غمت سرگشته هر جایی دلی

2. وا مانده در ره صد هزار افتاده در هر منزلی

3. هر چوب ثعبان کی شود شیطان سلیمان کی شود

4. این ره به پایان کی شود الا به پای کاملی

5. انسان به رتبت از سمک چون رفت بر بام فلک

6. ترتیب شیطان و ملک ز اول چه بود آب و گلی

7. شیطان که اصل شر بود کی با ملک هم بر بود

8. حاشا کجا هم سر بود هرگز محق با مبطلی

9. هر کس به کف آرد صدف لیکن کمرآید در به صف

10. تا خود که باید این شرف آری که باید مقبلی

11. بسیار مخلوق خلق برد از زبر دستان سبق

12. بی حاصل توفیق حق کوشش ندارد حاصلی

13. خود دیده مرد دین نشد بی دیده روشن بین نشد

14. هر بیدقی فرزین نشد کسری نشد هر عادلی

15. ای یار اگر اهل دلی دست از دو عالم بگسلی

16. فرمان بری گر عاقلی بر سازی از خود عاقلی

17. در خود رو و با خود نشین خود را مدان خود را مبین

18. در عشق روشن تر ز این هرگز نباشد مشکلی

19. آیین نام و ننگ را بگذار و در ده جام را

20. کاین بحر بی انجام را پیدا نیامد ساحلی

21. ره نیست هر دلتنگ را در عشق جز یک رنگ را

22. کو ترک نام و ننگ را همچون نزاری مقبلی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل که آیینه شاهیست غباری دارد
* از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی
شعر کامل
حافظ
* دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
* که بی تو عیش میسر نمی‌شود ما را
شعر کامل
سعدی
* خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است
* نمی زنند دری را که از برون بسته است
شعر کامل
صائب تبریزی