نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 281

1. چنین ز دستِ دلم اختیار از آن رفته ست

2. که دوستی تو در مغز استخوان رفته ست

3. ره از بر تو فراتر نمی توانم برد

4. که از بدایت فطرت برین نشان رفته ست

5. براتِ عشق چو برنام تست من چه کنم

6. که این حواله ز مبدای کن فکان رفته ست

7. نه دل نه دیده ز بو بر نمی توانم داشت

8. سموم در دل و در دیده گر سنان رفته ست

9. به نوک غمزه دلم سفته ای بیا بنگر

10. معیّن است که این تیر از آن کمان رفته ست

11. بر آتشم منشان دم به دم که دود نفس

12. توان شناخت که از حلق ناتوان رفته ست

13. بلایِ عشق و دل رفته و شکیبایی

14. چنین چه گونه کنم چون قضا چنان رفته ست

15. چه فتنه ها که ز من در گذشت و معلومم

16. نشد هنوز که برمن چه امتحان رفته ست

17. ز خویشتن نتواند ممیّزی بر ساخت

18. که صیت عشق نزاری همه جهان رفته ست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی
* دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار
شعر کامل
سعدی
* حیفم آید به قلم نام لبت برد دریغ
* که به صد قرن از آن طرفه کمان نتوان ساخت
شعر کامل
کمال خجندی
* مستان خدا گر چه هزارند یکی اند
* مستان هوا جمله دوگانه‌ست و سه گانه‌ست
شعر کامل
مولوی