شمارهٔ 409
1. چه می کنم ز دلی کو ز یار برگردد
2. روا بود که چنان دل ز دیده در گردد
3. مرا نباشد از آن دل که گر به جان آید
4. ز جورِ دوست بنالد ز عهد برگردد
5. دلم ز پایِ تو ای دوست بر نتابد سر
6. اگر ز دستِ تو در پایِ غم به سر گردد
7. نگردد از تو دلم گر به خونش گردانی
8. مگر ز دیده فرو گردد از تو گر گردد
9. دلِ [مرا] دلِ آن کی بود معاذالله
10. که با تو گر جگرش خون کنی دگر گردد
11. نزاریا سخنت تازه دار و کاغذ و کلک
12. که خود حدیثِ تو اندر جهان سمر گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده