نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 428

1. عمری که مردِ عاشق بی دوست می گذارد

2. هرگز روا نباشد کز زندگی شمارد

3. بی ذکرِ او وبال است گر یک سخن بگوید

4. بی یادِ او حرام است گر یک نفس برآرد

5. حاسد به طعنه گوید کز دوست می شکیبد

6. من می روم و لیکن بختم نمی گذارد

7. سنگین دلان بخندند از بی قراریِ ما

8. رضوان اگر ببیند رویِ تو حالت آرد

9. گر تلخ گفت شیرین فرهاد می پسندد

10. ور زهر می فرستد چون نوش می گوارد

11. قاضی چه کار دارد با اعتقادِ عاشق

12. گو از پسِ قضا رو گر شرع می گذارد

13. در آتشِ جدایی بس معجزی نباشد

14. بر آبِ چشمِ عاشق گر سیلِ خون ببارد

15. با آن که در حضورم اثبات جهل باشد

16. پنداشتم به غیبت کز ما خبر ندارد

17. تنها مرو نزاری زیرا کسی بباید

18. کو را به ما نماید ما را بدو سپارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برین گونه گردد همی چرخ پیر
* گهی چون کمانست و گاهی چو تیر
شعر کامل
فردوسی
* نازک شده است خاطر گل ورنه پیش ازین
* در گوش باغ نغمه بلبل گران نبود
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا داشتیم چون سرو یک پیرهن درین باغ
* از گرم و سرد عالم پروا نبود ما را
شعر کامل
صائب تبریزی