شمارهٔ 465
1. همین که چشم ز خوابِ خمار بر هم زد
2. همه ولایتِ صبر و قرار بر هم زد
3. به یار گفتم بر هم مزن سرو کارم
4. جزین حدیث نگفتم که یار بر هم زد
5. گر از سبک سری و بی دلی زدم درِ وصل
6. هزار بن گهِ صبر انتظار بر هم زد
7. کجا رسم به کنار از میانِ او که خیال
8. به موجِ عشق میان و کنار بر هم زد
9. به یک کرشمه که کرد از کرانۀ برقع
10. همه نهانِ من و آشکار بر هم زد
11. به روزگارِ من والتقاتِ او هیهات
12. هزار هم چو مرا روزگار بر هم زد
13. دمِ گریز و درِ توبه می زند اکنون
14. چو روزگارِ نزاریِ زار بر هم زد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده