نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 522

1. از این حیات چه حاصل که در فراق سرآمد

2. بیا که جان نزاری ز اشتیاق برآمد

3. سر چه داری و رایِ کجا ، که از سر رحمت

4. نیامدی به سرم باز و وعده ها به سر آمد

5. نیازمندی جانم به التقای جمالت

6. ز هرچه شرح توان کرد و وصف بیشتر آمد

7. چه ابتهال و تضرع به حق نمودم و کردم

8. هر اجتهاد که در وسع و طاقت بشر آمد

9. چه سود جهد چو دولت مساعدت ننماید

10. به هرچه فال زدم قرعه شیوه‌ء دگر آمد

11. ز عمر و عیش ندارم نه لذتی و نه ذوقی

12. چنین بود چو نحوست به روزگار درآمد

13. نظر به وجهه نکردم به روی کار چه گویم

14. که هرچه با سرم آمد ز آفت نظر آمد

15. به هرکجا که نشستم برایستاد خیالت

16. ز هر طرف که برفتم غم تو بر اثر آمد

17. گر التفات نمایی همین بس است که گفتم

18. بیا که جان نزاری ز اشتیاق برآمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا چند در میان فکنی باد و شانه را؟
* دل را نمی دهیم به زلف تو، زور نیست!
شعر کامل
صائب تبریزی
* آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
* وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شعر کامل
حافظ
* خوش آن زمان که به بویش نهفته می نگرم
* چو سوی من نگرد، پس نظر بگردانم
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی