نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 529

1. مگر صبا به فلانی سلام ما برساند

2. که راز ما نکند فاش چونکه نامه بخواند

3. به قاصدی چه توان گفت خاصه قصه دری

4. که گر به کوه بگویم ز غصه خون بچکاند

5. کسی که درد جدایی ز دوستان نکشیده ست

6. هنوز تا نکشد قدر اتصال نداند

7. اجل کجاست که بر جان ما زند به شبی خون

8. مرا ز خویشتن و خلق را ز من برهاند

9. مرا مگوی پدر کز حبیب باز ستان دل

10. بلی که جان بدهم نیز اگرچه دل بستاند

11. محبتی که موکد بود میان دو مشفق

12. هنوز بعد قیامت هزار سال بماند

13. ضرورت است که فرزند پند بشنود آری

14. ولی قبول پذیرفتن ای پدر نتواند

15. ترا فراغت و مارا درون سینه جراحت

16. به تیر غمزه‌ء شوخی که از سپر بجهاند

17. کسی که دل به جگر گوشه ای نداد حیاتش

18. حرام باد که عمری به هرزه می گذراند

19. کنار دوست کسی را میسر ست گرفتن

20. که دامن از همه آلایش غرض بفشاند

21. ضرورت است نزاری جفای دوست کشیدن

22. چو سایه بر عقبش میرو ار ز پیش براند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به زیر بال بلبل می شود گل از حیا پنهان
* در آن گلشن که باشد چهره چون ارغوان تو
شعر کامل
صائب تبریزی
* صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
* وقت گل خوش باد کز وی وقت میخواران خوش است
شعر کامل
حافظ
* مرا بر هر زمین کز دیده اشک لاله گون آید
* دمد زآنجا گُل حسرت وز آن گُل بوی خون آید
شعر کامل
جامی