نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 603

1. فراموش کردم بلاد و دیار

2. که برگشت‌ بخت و بیفتاد کار

3. گرفتار گشتم به دامِ بلا

4. چه دامی بلایی سیه تاب‌دار

5. کمندش لقب باشد و زلف نام

6. خطِ استوا بر پسِ پشتِ یار

7. به مارِ سیاهش تشّبه کنند

8. اگر چه گزاینده نَبوَد چو مار

9. به شب نیز هم انتسابش کنند

10. ولیکن شبی دل گرفته‌ست و تار

11. نمی‌گویم از خال و لب کز شکر

12. برآورده از رشک و غیرت دمار

13. ز چشمانِ مستش چه گویم که کرد

14. به هر ناوکِ غمزه صد دل فگار

15. کنارش گرفتم چنان در میان

16. که گویی ندارد میانش کنار

17. به صد رنگ دستان برون آورد

18. ز دستانِ سیمیان به رنگ و نگار

19. قضا چون چنین می‌رود بر سرم

20. ز دستم برون می‌رود اختیار

21. درین ورطۀ مشکل ای مدّعی

22. ملامت مکن بر نزاری‌ِ زار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
* ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
شعر کامل
سعدی
* من دلی ‌دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
* تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
شعر کامل
امیر معزی
* دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
* جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ