نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 604

1. تا تو را عشق به کلّی نکند زیر و زبر

2. کی شود جانِ تو از عالمِ ارواح خبر

3. عشق اوّل ز تو این جان و جهان بستاند

4. بعد از آنت بدهد جان و جهانی دیگر

5. هستیی بخشدت آن گه که فنا نپذیرد

6. در امانیت نشاند که نترسی ز خطر

7. عشق را مردِ قدم باید نه مردِ غلو

8. عشق را مردِ سفر باید نه مردِ حضر

9. عاشقان ره به توکّلتُ علی‌الله سپرند

10. پس تو هم جز به توکلت علی‌الله مسپر

11. گر تو تدبیر کنی ور نکنی حکمِ قضا

12. نه به خیر از تو بگردد به حقیقت نه به شر

13. ور قبولی به تو وجهدِ تو حاجت نبود

14. ور نه‌ای چون نکند سود حِیل رنج مبر

15. سوزنی را که بدان دیده بدوزند ترا

16. چون نظر شد چه ز آهن زده سوزن چه ز زر

17. راست چون سرو مجّرد شو و یک تا می‌باش

18. کز دوتایی‌ست گرفتارِ فنا حلقۀ در

19. چون ندادی خطِ تسلیم و ارادت مطلب

20. کم ز پروانه توان بود به پروانه نگر

21. چون امانت بسپردی تو برو او داند

22. عهده بیرون فکن از گردن و اندیشه مخور

23. به میان در نه تو بر هیچی و نه من بر هیچ

24. کار تقدیم قضا دارد و تقدیرِ قدر

25. با تو بر گفت نزاری روشِ مذهبِ خویش

26. راهِ دیوانگی این است تو دانی دیگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به من چندان گناه از بدگمانی می‌کند نسبت
* که منهم در گمان افتاده پندارم گنه کارم
شعر کامل
محتشم کاشانی
* گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
* گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
شعر کامل
مولوی
* همه شادی و عشرت باشد، ای دوست
* در آن خانه که مهمانش تو باشی
شعر کامل
عراقی