نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 674

1. مرا گر عقل گوید متّقی باش

2. نیارم بود با رندانِ اوباش

3. وگر ناگاه عشق از در درآید

4. کند خالی مقام از عقل و ای کاش

5. رقیبم گو ترش منشین مکن شور

6. که من مجروحم و یارم نمک پاش

7. سزد گر دیدۀ افعی نخاری

8. به طعنه سینۀ عشّاق مخراش

9. مرا باری اگرچه می گزاید

10. نمی ترسد ز تابِ زلفِ جَمّاش

11. تو با ما گر به صلحی گر به جنگی

12. تو دانی نیست ما را با تو پرخاش

13. نزاری دم به دم می سوز خوش باش

14. نمی گویم چو خام افسرده می باش

15. ولیکن رازِ ما پوشیده می دار

16. مکن اسرارِ پنهانی مکن فاش

17. مده ره دزد را بر گنج سلطان

18. محبّت خانه خالی کن ز اوباش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پرویز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو
* زرین تره کو برخوان؟ رو کم ترکوا برخوان
شعر کامل
خاقانی
* کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
* هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
شعر کامل
سعدی
* سزای خدمت شایسته است لطف چه منت
* ز خدمتم خجل و حقگزار خدمت خویشم
شعر کامل
وحشی بافقی