شمارهٔ 704
1. پیر خرابات به من گفت دوش
2. ای پسر از خویش مگوی و خموش
3. گر سر ما داری و پروای ما
4. ناز مکن درد کش و دُرد نوش
5. سوخته باید که بود مرد کار
6. خام بود هرکه نخوردهست جوش
7. ساکن و تن دار و گران بار باش
8. نی چو سبک مغز برآور خروش
9. مرد برانداخته دنیا و دین
10. محرم راز آمد و اسرار پوش
11. هیچ ندانند و همه مدعی
12. رای پرستان عبادت فروش
13. پس رو رندان خرابات باش
14. باز نمانی ز رفیقان بکوش
15. شیوه چالاک مجانین خوش است
16. بی خبر از مصلحت عقل و هوش
17. ترک زبان آوری و قصه گیر
18. چشم رضا بر کُن و بگشای گوش
19. هیچ نیی خواجه نزاری برو
20. بیش ز ابلیس مگو وز سروش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده