نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 842

1. ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم

2. بمردم ز غم غم گساری ندارم

3. به جز مغز پالودن و فکر کردن

4. به دنیا دگر هیچ کاری ندارم

5. ز من نیست بی کارتر در جهان کس

6. که با هیچ کس کار و باری ندارم

7. دلی پای بندِ غمِ عشق دارم

8. دریغا که آسان گذاری ندارم

9. به پایِ جلادت پناهی نیابم

10. به دستِ ارادت نگاری ندارم

11. ز کرد و کیایی و مال و منالی

12. جز امیّدی و انتظاری ندارم

13. چه محصول چون در حصولِ مرادی

14. به وصل از میانی کناری ندارم

15. نهادم دلِ خویش بر نامرادی

16. چو بر وصل و هجر اقتداری ندارم

17. به پیران سر آشفتگی نیست لایق

18. ولی چون کنم اختیاری ندارم

19. همین باز می گو نزاری به زاری

20. ز عمرم چه حاصل چو یاری ندارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بنفشه زان در آب انداخت قلاب
* که ماهی‌بد ز عکس بید در آب
شعر کامل
وحشی بافقی
* سعدی از جور فراقت همه روز این می‌گفت
* عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شعر کامل
سعدی
* آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
* خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
شعر کامل
حافظ