نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 949

1. گر هیچ عشقت از در ناگه در آید ای جان

2. وز من مرا به یک ره اندر باید ای جان

3. دست مراد بردم خود با عدم سپردم

4. رفتن به راه وحدت با خود نشاید ای جان

5. گه گه چه باشد آخر گر صیقلی به رحمت

6. زآیینه ی وجودم زنگی زداید ای جان

7. بنواز جان ما را یک ره به لطف شیرین

8. ور نیز تلخ گویی جان می فزاید ای جان

9. با ما رقیب کویت صد گونه کینه دارد

10. نبود عجب ز عقرب گر می گزاید ای جان

11. چشمت به یک کرشمه گر بایدش هم این جا

12. باب بهشت سرمد بر ما گشاید ای جان

13. در گل ستان عشقت چون بلبلان نزاری

14. بر شاخسار شوقت خوش می سراید ای جان

15. وردش همین که آخر هم تو تمام گردان

16. از ما و خدمت ما چیزی نباید ای جان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
* که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
شعر کامل
حافظ
* زبان گندمین نان مرا پخته است در عالم
* چرا چون خوشه گردن کج به پیش این و آن دارم
شعر کامل
صائب تبریزی
* مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
* کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا
شعر کامل
حافظ