نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 988

1. ای پیک مشتاقان بگو امشب بدان پیمان‌شکن

2. کز دوستانِ معتقد شوخی مکن دل بر مکن

3. مجنونِ‌کار افتاده را بندی نه از زنجیرِ زلف

4. یعقوبِ‌محنت دیده را بویی فرست از پیرهن

5. با خاطرش ده کای فلان این نیست شرطِ دوستی

6. یاران چنینی یاد آورند از مخلصانِ خویشتن

7. کاهی شدم من احتمال امکان ندارد بیش ازین

8. کوهِ‌غم است ندوهِ او بر خاطرِ این ممتحن

9. امّیدوارم کز وجود ایزد خلاصی بخشدم

10. وین شخصِ محنت دیده را زندان غم بر جانِ‌من

11. باری حجابِ‌پیرهن از جانِ من برداشتی

12. کز هر چه من بودن نماند الّا خیالی از بدن

13. با آن که خون شد کاشکی بردیده بگذشتی دلم

14. کز دل چنین افتاده‌ام همچون زبان در هر دهن

15. کردی نزاری عاقبت جان در سرِ مقصودِ دل

16. وین قصّه در آفاق شد افسانه‌ی هر انجمن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به شوربختی ازان دل نهاده ام که نمک
* برای تلخی بادام بهتر از قندست
شعر کامل
صائب تبریزی
* سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
* اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
شعر کامل
صائب تبریزی
* دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
* ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
شعر کامل
حافظ