غزل شمارۀ 108
1. تو را به کعبه مرا کار با دل افتادست
2. به کعبه بتکدۀ من مقابل افتادست
3. صدای بی جرس ار بشنوی غریب مدان
4. که روح ماست به دنبال محمل افتادست
5. سپند طالع من حرز ان یکاد کنید
6. صلیب زلف بتانم حمایل افتادست
7. به عزم کعبه کنید اتّفاق خلوتیان
8. که پیر صومعه را بار در گل افتادست
9. نه کج ز مستی می کرده قبله باده فروش
10. دلش به گوشۀ میخانه مایل افتادست
11. شکسته بر ورق جبهۀ تو خامه حکیم
12. که ابروان تو را عقده مشکل افتادست
13. حریف بین چه به راحت بساط می چیند
14. ز تیز نقشی افلاک غافل افتادست
15. حریم خاک چو قربانگه منا دیدم
16. که هر طرف نگری صید بسمل افتادست
17. یکی به گور عزیزان شهر سیری کن
18. ببین که نقش امل ها چه باطل افتادست
19. مجرّدان سبک سیر از جهان رفتند
20. گهر به قعریم و خس به ساحل افتادست
21. گدای پیر مغان شو که پادشاه فقیر
22. بر آستانۀ میخانه سايل افتادست
23. ضرر به مال نظیریّ پیش بین نرسد
24. که او به وادی و رختش به منزله افتادست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده