غزل شمارۀ 128
1. داند اخلاص مرا وز حال من آگاه نیست
2. در دلش ره دارم و بر آستانم راه نیست
3. بخت با ما سرکش است و مدّعا با ما به جنگ
4. کهربای شوق ما را جذبۀ یک کاه نیست
5. فصل ها شد در تباهی، برنیامد عمر ما
6. کشتی ما را سفر از سیر سال و ماه نیست
7. شست دل صد ره گشودم بر هدف کاری نکرد
8. گوییا پیکان و پر با این خدنگ آه نیست
9. خاطر دوران ز کین دوستان در عهد تو
10. آن چنان پُر شد که دل ها را به دل ها راه نیست
11. عرض حال جمله ره دارد به خلوتگاه قرب
12. جز دعای من که او مقبول این درگاه نیست
13. پیش ازین در جان سپاری ها از آن لب قسمتم
14. حرف تلخی بود اکنون گاه هست و گاه نیست
15. جستجوی وصل با این زندگی بی طاقتی است
16. ذوقی از پرواز با این رشتۀ کوتاه نیست ؟
17. گر نظیری شکوه از بی مهریت دارد مرنج
18. عیب صاحب را که پوشد بنده، دولتخواه نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده