غزل شمارۀ 13
1. به زیر هر بن مو چشم روشنی ست مرا
2. بروشنایی هر ذرّه روزنی ست مرا
3. شهود بت، ز پراکندگیم باز آورد
4. دلیل راه حقیقت برهمنی ست مرا
5. چو سایه از همه سو در کمین خورشیدم
6. به هر کجا بن خاری ست مسکنی ست مرا
7. به هره سراچه و بستان فرو نمی آیم
8. برون ز عالم خاکی نشیمنی ست مرا
9. به دوستی که ز بس محو لذّت عشقم
10. به کاینات ندانم که دشمنی ست مرا
11. هزار ناله ز نهر و ز رود می شنوم
12. ز سیل گریه چو کهسار دامنی ست مرا
13. ز خوشه های سرشکم لبالب آغوش است
14. ز حاصلی که تو را نیست خرمنی ست مرا
15. اگر به معرکه در خون فتاده ام چه عجب
16. همیشه رزم به چون خود تهمتنی ست مرا
17. دریغ رخش فروماند و روز بی گه شد
18. درین سفر که به هر گام رهزنی ست مرا
19. کدام می که پس از مستیم خمار نداد؟
20. چو شیشه در ته هر خنده شیونی ست مرا
21. بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده
22. که دم زدن ز فراق تو مردنی ست مرا
23. گداخت جسم نظیری ز دقت نظرم
24. که دیده تنگ تر از چشم سوزنی ست مرا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده