غزل شمارۀ 159
1. گر تشنه بر سر خم میرم عجب نباشد
2. رحمی نمی نمایند تا جان به لب نباشد
3. با صد امید خواندند کز انتظار سوزند
4. چون در نمی گشایند کاش این طلب نباشد
5. صهبای راز دادند سرمست شوق کردند
6. گویند لب گشودن شرط ادب نباشد
7. من یک سبب ندارم وز كبره بر در بخت
8. یک مدعا نسازند تا صد سبب نباشد
9. چون ذلّتی ببینند آمرزشی نمایند
10. پایی اگر بلغزد جای طرب نباشد
11. هرگز دل توانگر لذّت نیابد از عشق
12. غم نیست عاشقان را گر قوت شب نباشد
13. از عقدهای دوران دل بد مکن نظیری
14. آن را که واگذارند جز از غضب نباشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده