غزل شمارۀ 165
1. هوس چو دیر کشد شعله در نهاد افتد
2. به حدّ عشق رسد میل چون زیاد افتد
3. نشاط صحبت فرهاد رشک خسرو داشت
4. خوشست عشق اگر کار بر مراد افتد
5. به شهر و باديه فرسودم و کسمه نخرید
6. بلاست جنس گرانمایه در کساد افتد
7. چو قیمتی نهدم روزگار بفروشید
8. نه یوسفم که خریدار بر مراد افتد کم است
9. مرا به دست تهی گوشۀ نقاب سپرد
10. کم است آدم مفلس به اعتماد افتد
11. خدنگ غمزه گره برکمان ابرو چند
12. گشاد ده که همه کارها گشاد افتد
13. عنان دل ز ملامت بتاب و دستم گیر
14. که هرکه را تو بگویی ز پا فتاد، افتد
15. ضمیر روشن تو لوح محو و اثبات است
16. که تا ز یاد برآید که تا بیاد افتد
17. چو ذرّه خلق جهان در هوات می گردند
18. بشر ندیده کسی کافتاب زاد افتد
19. تنم ز سیلی پند زمانه کاسته شد
20. چو طفل شوخ که در قید اوستاد افتد
21. حذر ز آه نظیری که خانمان سوز است
22. مباد این خس سوزان به دست باد افتد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده