غزل شمارۀ 166
1. هوس پروانه است اما به گردِ دود می گردد
2. نظر خوبست اما دل غبارآلود می گردد
3. از کاوش های مژگان تو پرخون دیده یی دارم
4. که گر شویم به آب بحر خون آلود می گردد
5. دلم را کرده ذوقت خوش دگر نگذارم از دستش
6. دهد تا باز ذوقی دست غم فرسود می گردد
7. توگر برهم زنی سودای دل، نازی زیان داری
8. مرا سرمایۀ دنیا و دین نابود می گردد
9. درین مدّت غم هجران عبث بر خود پسندیدم
10. ندانستم که از مرگم دلت خوشنود می گردد
11. کس این بی اعتدالی های حُسنت را کجا گوید
12. که عاشق پیشت از مهر و وفا مردود می گردد
13. به شفقت گاه گاهی سوی خود می خوان نظیری را
14. جدایی دیده از وصلت تسلّی زود می گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده