غزل شمارۀ 171
1. آن را که قبول تو خریدار نباشد
2. در بیع گه هیچ دلش بار نباشد
3. از قیمت یوسف نشود یک سر مو کم
4. هرچند خریدار به بازار نباشد
5. گویا تو برون می روی از سینه، وگرنه
6. جان دادن کس این همه دشوار نباشد
7. از نرگس مخمور تو بر بستر و بالین
8. بر پای رود فتنه و بیدار نباشد
9. از جاودییی حسن تو در پیش جمالت
10. بر خاک طپد صید و گرفتار نباشد
11. غم یار من و بخت سراسیمه که این غم
12. گر از تو بود چون ز منش عار نباشد
13. آن شعله که افتد به خس و خارنه عشق است
14. هر سوخته زین نشئه خبردار نباشد
15. با درد تو از کس نکند یاد نظیری
16. پروانه که سوزد به گلش کار نباشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده