غزل شمارۀ 170
1. كمال عاشقی حیرانی دیدار می آرد
2. چو آتش دیر می ماند سمندر بار می آرد
3. نه رشک خودفروشان می کشد نی ناز کم سنجان
4. فریب حسن غوغا از سر بازار می آرد
5. تو در خواه از قضا چندان که فیروزی شود روزی
6. به بخت ار در به بندی اختر از دیوار می آید
7. به هند خط جمال یار سودایی عجب دارد
8. همه اقرار ایمان کرده و انکار می آرد
9. مسلمان عاشق رخسار و هندو واله حسنش
10. | موحّد بین که با هم مصحف و زنّار می آرد
11. مبارک فال صبح دولت دیدار می خواران
12. که دست و پای بخت خفته را در کار می آرد
13. ز خودبینان چه می جویی؟ به کوی بی خودان بنشین
14. که آب خضر اگر حاجت شود خمّار می آرد
15. نظیری از نوازش های درد دوست در ذوقم
16. که چون چنگم به ضربت بر سر اسرار می آرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده