غزل شمارۀ 177
1. باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند
2. شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند
3. غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا
4. روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند
5. از گل مستان بروید تاک می شوریده وار
6. لالۀ خونین ز خاک کشتگان سر برکند
7. حسن گل برقی به بستان افکند کز تاب آن
8. بلبل شوریده را همرنگ خاکستر کند
9. شاخ گل شد پنجۀ آزر که بر رغم خلیل
10. بادآزاری به هرسو لعبت آذر کند
11. جلوه شورانگیز باشد هرکه آید در سماع
12. باده عطر آمیز گردد هرکه در ساغر کند
13. ترسم از مخموری ساقی که هنگام صبوح
14. صبح را گم از فروغ لالۀ احمر کند
15. بر تن رنجور سودایی وزد باد بهار
16. استخوان را مومیایی مغز را عنبر کند
17. صبحدم دامن گشاید حلّه عطر آگین شود
18. از گل اخگر برفروزد غنچه را مجمر کند
19. سنبل اسرار می روید که از راز زمین
20. هرچه گوید ابر در گوش زمین باور کند
21. در روانی گوییا طبع نظیری شد چنان
22. کانچه آید در ضمیرش ثبت در دفتر کند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده