غزل شمارۀ 21
1. دیدمش در دل نهفتم آه بی تأثیر را
2. در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
3. پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در
4. بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را
5. خوشدل از غیرم که در بزم وصال او نیافت
6. ذوق درد اضطراب و لذّت تغيير را
7. از کمند عشق جستن می شود ترک ادب
8. ورنه طغیان جنون، از هم کَنَد زنجیر را
9. بی سبب دادی گر آزارم خجل از من مباش
10. کرده ام خاطرنشان خویش صد تقصیر را
11. گشته دل پامال حسرت عشوه در کارش مکن
12. قلب زراندود ما ضایع کند اکسیر را
13. از نگاهی شد نظیری صید و من در انفعال
14. زان که آن وحشی نمی ارزد بهای تیر را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده