غزل شمارۀ 233
1. به خاطرم گله یی گشت و دوست دشمن شد
2. دو دل چو شیر شکر بود سنگ و آهن شد
3. چو خانۀ سر کشتست عهد را بنیاد
4. ز هر طرف که نسیمی وزید روزن شد
5. مرنج اگر نشدم مضطرب ز آمدنت
6. چراغ دیده نمیداشت دیر روشن شد
7. در اشتیاق تو چندان صنم صنم گفتم
8. که شرمسار ز خود زاهد و برهمن شد
9. سر از عنان تو گفتم برون توانم برد
10. کمند پا و سرم طرف جيب و دامن شد
11. کشید بر در و دیوار بوستان خطی
12. که گل ملول ازین بلبلان گلشن شد
13. مساز خنده دگر رنجه پا که جای تو نیست
14. لب ملول نظیری که وقف شیون شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده