غزل شمارۀ 234
1. تبسّمش به لب از شرم خشم و کین گردد
2. کرشمه اش گره از ناز بر جبین گردد
3. کند به دیده شکرریز اشک تلخم را
4. به خنده یی که ازو زهر انگبین گردد
5. ازو به قیمت آسایش ابد بخرم
6. جراحتی که دلم یک نفس غمین گردد
7. چو باد از سر عالم به جهد برخیزم
8. اگر دمی به من از مهر همنشین گردد
9. نه قبله دانم ونی کعبه، کافر عشقم
10. چو سجده پیش بت آرم قبول دین گردد
11. گهی که جامۀ تقوی درند گوییدم
12. که دست کیست؟ که پنهان در آستین گیرد
13. سخن طرازی و دانش هنر نظیری نیست
14. قبول دوست مگر نالۀ حزین گردد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده