غزل شمارۀ 303
1. مرد بی حوصله مردانه نگردد هرگز
2. خوف گردِ دلِ دیوانه نگردد هرگز
3. عشق تا هست گرفتاری خاطر بر جاست
4. بی تعلّق دل دیوانه نگردد هرگز
5. قوت بلبل ز ریاح گل سیراب شود
6. که ز مستی ز پی دانه نگردد هرگز
7. قابل فيض بجز نیک سرشتان نشوند
8. خاک گل ناشده پیمانه نگردد هرگز
9. هرکه تایب ز می و مطرب و ساقی گردید
10. رویش از قبلۀ میخانه نگردد هرگز
11. چشم مستش ز فغان و شغبم بیش غنود
12. خفته بیدار به افسانه نگردد هرگز
13. شادی از وحشت اگر زود رمد ترکش گیر
14. غم امین است که بیگانه نگردد هرگز
15. کار تو ساختن و پیشۀ من سوختن است
16. ذرّه در عرصۀ پروانه نگردد هرگز
17. دولت ملک بقا جوی نظیری که عزیز
18. کس به این مزرع ويرانه نگردد هرگز
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده