غزل شمارۀ 357
1. دم دم شاهدست و می می خاص
2. لب ز لب بوسه چین و جان رقّاص
3. می بیغش برآمده ز سبو
4. چون زر خالص از درون خلاص
5. گوییا در مزاج نافع او
6. همه اشيا نهاده اند خواص
7. گهر اندر محیط خم دیده
8. می به شیشه چو دیدۀ غوّاص
9. بس که با سلسبيل می ماند
10. مستش ایمن بود به روز قصاص
11. مطربش چون سرود بردارد
12. ماتمی را کند ز غصّه خلاص
13. ساقی سیم ساعدش باید
14. ساغرش خواه سیم و خواه رصاص
15. واعظ ار ردّ ما کند خوانیم
16. قول اَلقاص لايُحِبُّ القاص
17. هرکسی از رهی رسد به خدای
18. تو ز طاعت نظیری از اخلاص
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده