غزل شمارۀ 359
1. ساقیا برخیز با مستان برقص
2. عشق ساغر می کند گردان برقص
3. خرقه ها را گل فشان کن از شراب
4. جام بر کف چون گل خندان برقص
5. کفر و ایمان از برون پرده اند
6. تو درون پرده با خاصان برقص
7. بانگ ياسبوح یا صوفی برآر
8. بر ره ناقوس با رهبان برقص
9. جای در خلوت به بی ذوقی مگیر
10. بر سر خم چون می جوشان برقص
11. راه ازین شورش به مقصد می رسد
12. همچو کشتی بر سر طوفان برقص
13. برفشان هستی، که جانان جان ماست
14. صوفيا با ساز و با دستان برقص
15. هر سرشکم در تماشا دیده ایست
16. لخت دل گو بر سر مژگان برقص
17. هوشمندان دار برپا می کنند
18. مست گو منصور در زندان برقص
19. هست ازین کُشتن نظیری زندگی
20. روی بر شمشیر در میدان برقص
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده