نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 387

1. تو این گشاد و گره ها به دام فکر مباف

2. امید نیست که عنقا برآید از پس قاف

3. درین دیار که ماییم آدمیّت نیست

4. تو هر کجاش به بینی بگو چه شد انصاف

5. مرا ز سنّت و حرمت سه انتخاب افتاد

6. امام ساده رخ و عشق پاک و بادۀ صاف

7. ز علم و زهد و ورع بوی شید می آید

8. کجاست باده که از خود بشویم این اوصاف

9. جمال و جاه به حسن وفا صفا دارد

10. تو را که حسن وفا نیست از جمال ملاف

11. شجاعتی که برآیی به دیگران سهلست

12. اگر به خویش برآیی تهمتنی به مصاف

13. کی این جماعت جاهل خداشناس شوند

14. که در امور خلافت همی کنند خلاف

15. تو را چنان که تویی وصف می توانم کرد

16. خطیب شهر اگر تیغ می نهد به غلاف

17. نه عارف است که گفت از حسد نظیری را

18. چگونه صیت تو اقلیم را گرفت اطراف

19. از لطف شه شده دیهیم پوش درزی شهر

20. چه حیرت است اگر جوهری شود صرّاف


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
* کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* فقر ظاهر مبین که حافظ را
* سینه گنجینه محبت اوست
شعر کامل
حافظ
* قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
* که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
شعر کامل
حافظ