غزل شمارۀ 388
1. هرکه تایب گردد از مى بر رخ او رنگ حیف
2. از سر کوی مغان بر کاسۀ او سنگ حیف
3. از عصا و سبحه ام نفزود قدر و حرمتی
4. گردن مینا ز چنگم رفت و زلف چنگ حیف
5. از می و مستان بریدم یار هشیاران شدم
6. خویش را انداختم در قید نام و ننگ حیف
7. کامرانی های خاطر جان و دل را تیره ساخت
8. شه چو بی عصمت بود بر ملک بر او رنگ حیف
9. تا به راحت تکیه کردی گفت دنيا: الرّحيل
10. بانگ بی هنگام دارد مرغ خوش آهنگ حیف
11. پیکر فغفور و خاقان شد درین منظر خراب
12. می خورد عاقل به نقش مانی و ارژنگ حیف
13. خوبیی در کس نمی بینم که بنمایم به او
14. در بغل تاریک شد آیینه ام از زنگ حیف
15. خط چو شد با طرّه اش همسایه جای جان گرفت
16. خانۀ درویش شد از قرب منعم تنگ حیف
17. ناز بر شاهد نظیری وقت پیری می کنی
18. بس خرف گردیده ای از عقل و از فرهنگ حیف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده