غزل شمارۀ 415
1. ما قلم در آتش و دفتر در آب افکنده ایم
2. هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکنده ایم
3. شب که در مستی سراغ کلبۀ ما کرده یی
4. جای غم شادی، برون از اضطراب افکنده ایم
5. کوی جان معمورتر داریم، از بازار دل
6. راه سلطان را به عمدا بر خراب افکنده ایم
7. ما گرفتاران بیدل، هرکجا نالیده ایم
8. لرزه بر عرش از دعای مستجاب افکنده ایم
9. بر سرانگشتِ نیاز ما، اثر یابی که دوش
10. طرّۀ مقصود را، در پیچ و تاب افکنده ایم
11. چاشنی گیرند مستان از دل پر شور ما
12. ما همان بر آتش از خامی کباب افکنده ایم
13. کفر و دین را از سوی باطن رسولان دردهند
14. ما غلط بینان نظرها در کتاب افکنده ایم
15. برنتابم از فرشته منّت باد مراد
16. ما که کشتی بر سر موج سراب افکنده ایم
17. از کرام الكاتبين منّت نظیری کی کشیم
18. ما ز دیوان عمل حرف ثواب افکنده ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده