غزل شمارۀ 414
1. از ما حذر که دست ز آداب شسته ایم
2. شرم از دل و زبان، به می ناب شسته ایم
3. از یک حدیث لطف، که آن هم دروغ بود
4. امشب ز دفتر گله صد باب شسته ایم
5. امروز آب دیده ندارد اثر که دوش
6. تلخیّ گریه را، به شکر خواب شسته ایم
7. از رنگ و بوی گریۀ ما دور دامنت
8. صد آرزوی کشته درین آب شسته ایم
9. از عیش ما مپرس نظیری خبر که ما
10. چون خضر لب ز چشمۀ نایاب شسته ایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده