غزل شمارۀ 413
1. نمی گردید کوته رشتۀ معنی، رها کردم
2. حکایت بود بی پایان به خاموشی ادا کردم
3. به لذّت بود گر لخت جگر گر پارۀ دل بود
4. نمک رفت از سخن تا با تكلّف آشنا کردم
5. درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیچ است
6. به مس محتاجم اکنون، گرچه مس را کیمیا کردم
7. خدنگ جعبۀ توفیق امشب در کمانم بود
8. غزالم در نظر بسیار خوب آمد خطا کردم
9. شهادت را عوض، فردوس جانان داد در محشر
10. دیت خود بود خونم را غلط کردم بها کردم
11. شبم خوش بود و چشمم داشت الحق گریۀ گرمی
12. شکایت بود بر لب، یاد او کردم بها کردم
13. گره نیکو نمی زیبید آن ابروی زیبا را
14. اگر افسون او، گر سحر بابل بود واکردم
15. به هر کاری که همّت می گماری نصرت از حق جو
16. که بر گنجشک دام افکندم و صید هما کردم
17. ز کوی یار چون تو، درهم و آشفته می آمد
18. نظیری کسب صد گلزار امروز از صبا کردم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده