غزل شمارۀ 423
1. شست سقّای ابر برگ و برم
2. به نمی شد دل و دماغ ترم
3. دانه چون خوشه در گلو آورد
4. شاخه های رگ از غم جگرم
5. بس هوا طرح انبساط انداخت
6. شد درونِ سرا برونِ درم
7. به دو بال سحاب دوخته اند
8. دامن بحر و دامن بصرم
9. مژه بر هم نمی توانم زد
10. که به طوفان گریه بارورم
11. مریم ابر در تموز آورد
12. میوۀ مهرگان به ماحضرم
13. عقد سنبل شد آه پیمانم
14. خُردۀ نرگس اشک چون شررم
15. همه امنیّت و فراغت شد
16. هرچه آفت نمود در بصرم
17. چون به خوبیّ گلستان نگرد
18. بوسه بر دیده می زند نظرم
19. بسکه از شوق سینه در جوشم
20. پای تقدیم می کند بسرم
21. پای تا فرق مو بر اعضا هست
22. همه آبستنیّ و جانورم
23. آن چنان گم شدم به عیش و نشاط
24. که نظیری نمی رسد خبرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده