غزل شمارۀ 422
1. سوخت چون شمع پای تا بسرم
2. شد تنم جمله مایۀ نظرم
3. در صبحم به روی نگشایند
4. بر شبم خنده می زند سحرم
5. من که بر گلبن آشیان دارم
6. چه غم است از فنای بال و پرم
7. پشت غمدیدگان به من گرم است
8. غم به پیشم سنان و من سپرم
9. یک ره ابرام دوست نشنیدم
10. زین تغابن که شد هنوز کرم
11. کُشدم غم به این گنه که چرا؟
12. شادی از دور دیده بر گذرم
13. حادثات جهان ز هم رنجند
14. نسپارند اگر به یک دگرم
15. بسکه دل بر قفا روم ز درت
16. قدم پس تر است پیشترم
17. مست و آشفته می روم بر راه
18. حال من ظاهر است از اثرم
19. خوش نکردند صحبتم مرغان
20. نام کردند مرغ خوش خبرم
21. آنچنان داردم نظیری شوق
22. که بپرّند عضوها ز زبرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده