نظیری نیشابوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 421

1. ز خراش دم به رقّت، ز گداز دل به دردم

2. دم آتشین بیانان بفسرد و گفت سردم

3. شده ام ز خویش قانع به خیال جلق و دلقی

4. نه به درد بازگشتم، نه ز دیده آب خوردم

5. دهم ار غذای مرغان به خیال دام و قیدم

6. کنم ار دعای یاران به هوای سرخ و زردم

7. نکنم قفا به بازی که دو شش نشسته نقشم

8. نشوم ز لعب فارغ که عقب فتاده نردم

9. به هوای ابر خیزم فکند ز پای ثقلم

10. به گذار سیل افتم نرود ز دیده گردَم

11. به قطار کس نگنجم چه گران بها اسیرم

12. به عیار خس نیرزم چه بلند قدر مردم

13. بزنم ز ننگ سنگ و بکشم ز عار خنجر

14. به تهمتن ار درافتم بگریزد از نبردم

15. بپرم هزار پایه ره بسته قطع سازم

16. بجهم هزار پلّه پی مور در نوردم

17. به خزان و گل نپیچم نه ز قسم رنگ و بویم

18. به بهار و دی نسازم نه ز جنس گرم و سردم

19. وزد از کمین نسیمی زندم به موج دریا

20. که سحاب خشک مغزم نه ز خار و نی ز وردم

21. به سماع جان نظیری ز خودم خلاصیی ده

22. بفشان چنان غبارم، که غبار کس نگردم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا خیال گریه کردم یار رفت
* این غزال از بوی خون رم می کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
* مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد
شعر کامل
مولوی
* ای جویبار راستی از جوی یار ماستی
* بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا
شعر کامل
مولوی