غزل شمارۀ 436
1. جز نسخۀ احوال کسان پیش ندارم
2. هرگز نظری بر ورق خویش ندارم
3. بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ
4. صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم
5. روشن شود از کاوش احباب چراغم
6. زخمی نزند کس که سری پیش ندارم
7. هر نوع که آید سخن عشق سرایم
8. صبر و خرد قافیه اندیش ندارم
9. چون خامۀ آشفته دماغان شدم از دست
10. پروای نوشتن ز دل ریش ندارم
11. زان نیش که دی زد به رگ دست تو فصّاد
12. در یک بن مو نیست که صد نیش ندارم
13. از من سخن عشق و جنون پرس نظیری
14. دیریست دل دین و سر کیش ندارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده