غزل شمارۀ 439
1. از جا نتوانم از کم نشئگی چالاک برخیزم
2. به هرسو چنگ محکم سازم و چون تاک برخیزم
3. چنان ز آلايش مژگان تردامن گرانبارم
4. که سست از جا چو نور دیدۀ نمناک برخیزم
5. به صافی مشربان صحبت گزیدم صاف باید شد
6. بسوزم زهد خشک و خرقۀ تر، پاک برخیزم
7. چو موجم نقش بر آب و چو گردم رخت بر صرصر
8. ز دامن تا گریبان همچو سوسن چاک برخیزم
9. ملال آشیانم کشت، کی باشد بهار آید
10. چو بلبل مست گردم زین خس و خاشاک برخیزم
11. به یکدم باده صاحب همّتی دستم نمی گیرد
12. که آتش گردم واز خانۀ امساک برخیزم
13. درین صحرای پر صرصر چه تمکينست بودم را
14. چو دود از باد بگریزم، چو گرد از خاک برخیزم
15. به سعد و نحس دوران خطّ تسلیم و رضا دادم
16. که نتوانم چو نقش ثابت از افلاک برخیزم
17. نخورده زخم افتادم ز پا ترسم که نتوانم
18. به خون رنگین پی آرایش فتراک برخیزم
19. شب از میخانه سوی خانقه رفتم غلط کردم
20. سحر می بایدم از نشئۀ تریاک برخیزم
21. مكن منعم نظیری گر ز حکم آسمان نالم
22. ز مظلومی به داد از حاکم بی باک برخیزم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده